Are you over 18 and want to see adult content?
More Annotations
A complete backup of primalangga.blogspot.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of testnegative.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of fonhua.blogspot.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of unapologeticknitter.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of markusheavymusicblog.org
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of ritewayconnect.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of amarok-man.livejournal.com
Are you over 18 and want to see adult content?
Favourite Annotations
A complete backup of selfmadesailor.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of harbourgrand.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of chamberinnewbraunfels.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of thebirchcottage.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of designercars.net
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of richmondchamber.ca
Are you over 18 and want to see adult content?
Text
KHANOMEX.BLOG.IR
بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و ده بار بیدار شدن رو کاملا یادم رفته بود .صبح که بیدار شدم از ته ته دلم به تمام کسایی کهوقتی صبح
ناشناخته
یاهاهای. این هفته واقعا مزخرف ترین و پرکار ترین هفته ی کل سال تحصیلی بود. از اون هفته ها که قشششنگ سرویس شدیمناشناخته
خواستم عرض کنم من صرفا فقط یک فاطین نیستم که با کنسرت پازل برنامه های تابستونیم به انتها برسه بلکه تا ساعاتی دیگه عزیمت میکنم به خانه ی دلبرین مادر بزرگ عالم در اردبیل♡_♡ خاکستری تیره :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE خب کجای قصه بودیم؟ تقریبا میتونم بگم کارای دانشگاه یه جورایی درست شده من اما هنوز کنکور میخونم چونکه این بار واقعا توانایی مقابله با هیچ گونه کنسلی دقیقه نودی رو ندارم احتمالا به این کار طوری لباس بپوشید که گویا هر لحظه ممکنه به مکان لاکچری ایTRANSLATE THIS PAGE آقا یه چند وقتیه که مسابقات نمیدونم چیه والیباله ،که میزبانیشو اردبیل به عهدیه گرفتع*__*حالا ازین بگذریم. امروز با خاله و دختر خاله رفتیم سینما که فیلم رگ خواب و ببینیم شانسمون دقیقا نه خیر داستان های من تمومی نداره :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE میدونید تو این شرایط که تمام دوستای عادی و صمیمی اون مرحوم که از عمق رابطمون خبر داشتن،دارن آیدی منو از هر جایی شده گیر میارن فقط برای اینکه دلداریم بدن و یه عذاب وجدان خاصی دارمدر شرایطی
۱۷ شهریور :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE اینطوری شروع کنم قرار بود امروز که میشه ۱۷ شهریور یه خبر بهم برسه و از صبح ۷۸۹۶ باار ایمیلمو چک کردم نیست آقا نیست منو یادشون رفته:'( دق مرگ شدم از انتظار یه لباس دوختم که به چشمKHANOMEX.BLOG.IR
بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و ده بار بیدار شدن رو کاملا یادم رفته بود .صبح که بیدار شدم از ته ته دلم به تمام کسایی کهوقتی صبح
ناشناخته
یاهاهای. این هفته واقعا مزخرف ترین و پرکار ترین هفته ی کل سال تحصیلی بود. از اون هفته ها که قشششنگ سرویس شدیمناشناخته
خواستم عرض کنم من صرفا فقط یک فاطین نیستم که با کنسرت پازل برنامه های تابستونیم به انتها برسه بلکه تا ساعاتی دیگه عزیمت میکنم به خانه ی دلبرین مادر بزرگ عالم در اردبیل♡_♡ خاکستری تیره :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE خب کجای قصه بودیم؟ تقریبا میتونم بگم کارای دانشگاه یه جورایی درست شده من اما هنوز کنکور میخونم چونکه این بار واقعا توانایی مقابله با هیچ گونه کنسلی دقیقه نودی رو ندارم احتمالا به این کار طوری لباس بپوشید که گویا هر لحظه ممکنه به مکان لاکچری ایTRANSLATE THIS PAGE آقا یه چند وقتیه که مسابقات نمیدونم چیه والیباله ،که میزبانیشو اردبیل به عهدیه گرفتع*__*حالا ازین بگذریم. امروز با خاله و دختر خاله رفتیم سینما که فیلم رگ خواب و ببینیم شانسمون دقیقا نه خیر داستان های من تمومی نداره :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE میدونید تو این شرایط که تمام دوستای عادی و صمیمی اون مرحوم که از عمق رابطمون خبر داشتن،دارن آیدی منو از هر جایی شده گیر میارن فقط برای اینکه دلداریم بدن و یه عذاب وجدان خاصی دارمدر شرایطی
۱۷ شهریور :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE اینطوری شروع کنم قرار بود امروز که میشه ۱۷ شهریور یه خبر بهم برسه و از صبح ۷۸۹۶ باار ایمیلمو چک کردم نیست آقا نیست منو یادشون رفته:'( دق مرگ شدم از انتظار یه لباس دوختم که به چشمناشناخته
داشتیم از اتوبان رد میشدیم یه عاقاعه هم کنار اتوبان با سگش وایستاده بود مامانم سگه رو دید یهو از خودش بی خود شد داد زد :وای جیگررر!! .KALK GIDELIM YANIYOR ZAMAN :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THISPAGE
دیروز دندون پزشکی بودم نمیدونم بخاطر کارای سنگین دندون پزشکیم بود یا هرچی اما شب تب کردم. بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و حیف بود ثبت نشه :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THISPAGE
یه نفر اینجا برای اولین بار تنها رفته دندونپزشکی و احساس میکنه مرز های استقلال رو درنوردیده. طوری لباس بپوشید که گویا هر لحظه ممکنه به مکان لاکچری ایTRANSLATE THIS PAGE آقا یه چند وقتیه که مسابقات نمیدونم چیه والیباله ،که میزبانیشو اردبیل به عهدیه گرفتع*__*حالا ازین بگذریم. امروز با خاله و دختر خاله رفتیم سینما که فیلم رگ خواب و ببینیم شانسمون دقیقا همین :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE حال خوبم رو کی گرفت؟از کی باید پسشبگیرم؟
آینده :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE فاکینگ سال گذشته به قدری انرژی از من گرفت که بعد سه ماه هنوز هم خستگی از تنم بیرون نرفته. به مردادی که گذشت فکر میکنم به اینکه مطلقا هیچکس نفهمید اون ماه لعنتی چه برزخی رو زندگی کردم.فکر آخرین زور های مدرسه :: (.♡ناشناختهTRANSLATETHIS PAGE
پسر ولی من به طرز بی رحمانه ای دارم فراخ ترین و جالب ترین امتحان ترم قرن رو تجربه میکنم ،کاپ بی اخلاقی رو هم کاملا به کتفم گرفتم:دی) این قسمت:امتحانات خود را چگونه گذراندید :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب html5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است به یاری سبز شما نیازمندیم :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE خب دوستان من دو روز دیگه بر میگردم خونه و درس خوندن رو شروع میکنم حالا ازتون میخوام تجربه یا توصیه هاتون رو با من به اشتراک بزارید ۱_چجوری خودم رو متمرکز نگه دارم تا بتونم ساعات مطالعه صرفا فقط نمی خواستم این وویس رو صفحه باشه مگرنه به همه رمزTRANSLATE THIS PAGE صرفا فقط نمی خواستم این وویس رو صفحه باشه مگرنه به همه رمز میدم:)ناشناخته
حداقل دلم برای دوچرخه سواری و ورزش شبانه تنگ شده بود. هرچند امشب دوچرخه رو فاکتور بگیریم بخش ورزش من اینطوری بود که میشستم رو صندلی و به پدری که در حال سواریه نگا میکردم:|ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
فاطین ایده آل من میز کارش جلوی پنجره است و هر چند ساعت یه بار لیوان بزرگ قهوه شو پر میکنه میزاره کنار دستش،و موهاش مدل لئونیه(به جز چتری البته)ناشناخته
به هر حال یک روزی میرسه که بیام رسما بگم 'فاطین هستم،دانشجوی ایرانی،ساکنمیلان^^'
ناشناخته
یاهاهای. این هفته واقعا مزخرف ترین و پرکار ترین هفته ی کل سال تحصیلی بود. از اون هفته ها که قشششنگ سرویس شدیمناشناخته
آقا اصلا از ویژگی تیر ماه متولد شدن آدم های فوق العاده تو اونن^__^ و اما امروز. تولد رامین جوادی آهنگساز ایرانی آلمانی هستش♡♡ از سری کار های اون میشه به موسیقی متن سریال فرار از زندان و بازی تاج و تخت اشاره کرد:)ناشناخته
داشتیم از اتوبان رد میشدیم یه عاقاعه هم کنار اتوبان با سگش وایستاده بود مامانم سگه رو دید یهو از خودش بی خود شد داد زد :وای جیگررر!!ناشناخته
حداقل دلم برای دوچرخه سواری و ورزش شبانه تنگ شده بود. هرچند امشب دوچرخه رو فاکتور بگیریم بخش ورزش من اینطوری بود که میشستم رو صندلی و به پدری که در حال سواریه نگا میکردم:|ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
فاطین ایده آل من میز کارش جلوی پنجره است و هر چند ساعت یه بار لیوان بزرگ قهوه شو پر میکنه میزاره کنار دستش،و موهاش مدل لئونیه(به جز چتری البته)ناشناخته
به هر حال یک روزی میرسه که بیام رسما بگم 'فاطین هستم،دانشجوی ایرانی،ساکنمیلان^^'
ناشناخته
یاهاهای. این هفته واقعا مزخرف ترین و پرکار ترین هفته ی کل سال تحصیلی بود. از اون هفته ها که قشششنگ سرویس شدیمناشناخته
آقا اصلا از ویژگی تیر ماه متولد شدن آدم های فوق العاده تو اونن^__^ و اما امروز. تولد رامین جوادی آهنگساز ایرانی آلمانی هستش♡♡ از سری کار های اون میشه به موسیقی متن سریال فرار از زندان و بازی تاج و تخت اشاره کرد:)ناشناخته
داشتیم از اتوبان رد میشدیم یه عاقاعه هم کنار اتوبان با سگش وایستاده بود مامانم سگه رو دید یهو از خودش بی خود شد داد زد :وای جیگررر!!ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
پنجشنبه ها کلن قشنگن حتی اگه مهمون ناخونده و کلی کار تلنبار شده رو سر داشته باشیم^__ناشناخته
- میشه حالا که شما دارید میرید سوییچ ماشینم ببرید +برا چی ببریم ما که ماشینونمیخوایم؟
ناشناخته
هاجر میگه شنل هر سال آزمون میگیره برای گرفتن طراح. میگم خب اینکه ما قبول میشیم کاملن چیز مشخصیه ولی زبان و چیکارکنیم؟
ناشناخته
داشتیم از اتوبان رد میشدیم یه عاقاعه هم کنار اتوبان با سگش وایستاده بود مامانم سگه رو دید یهو از خودش بی خود شد داد زد :وای جیگررر!!ناشناخته
ولی منتخب من تو انتخابات بعدی کسی که تو ستادش کنسرت ابی برپا کنه. ابی واقعیا صدا تصویر نه موزیک ویدیو ، ابی واقعی ،اون دلبر سپید موی خوش صدا♡ناشناخته
هیچوقت در جواب این سوال معلم که درس تا اینجا جذاب بوده یا نه؟)به مسخره نگید :"بله اینقدر که این درس جذابه آنتالیا جذاب نیست"چون ممکنه معلم بشنوه و قهوه ایتون کنه ؛نصیحت منو با جان و دل بپذیرید تجربه ی شخصیه:)ناشناخته
واهاییی فقط یه هفته مونده تا یکی از آرزوهام از لیست خط بخوره:"#ذوق_مرگینگ^_^..امروز ظهر مبی میاد خونمون در راستای مسابقه داب اسمش یه گلی به سرمون بگیریم.//-__- طوری لباس بپوشید که گویا هر لحظه ممکنه به مکان لاکچری ایTRANSLATE THIS PAGE آقا یه چند وقتیه که مسابقات نمیدونم چیه والیباله ،که میزبانیشو اردبیل به عهدیه گرفتع*__*حالا ازین بگذریم. امروز با خاله و دختر خاله رفتیم سینما که فیلم رگ خواب و ببینیم شانسمون دقیقا شایدم گفتنشون کار درستی بود :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE هنوزم مطمئن نیستم گفتن اینا کار درستی بود یا نه متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب html5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج وKHANOMEX.BLOG.IR
بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و ده بار بیدار شدن رو کاملا یادم رفته بود .صبح که بیدار شدم از ته ته دلم به تمام کسایی کهوقتی صبح
ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
فاطین ایده آل من میز کارش جلوی پنجره است و هر چند ساعت یه بار لیوان بزرگ قهوه شو پر میکنه میزاره کنار دستش،و موهاش مدل لئونیه(به جز چتری البته)ناشناخته
پنجشنبه ها کلن قشنگن حتی اگه مهمون ناخونده و کلی کار تلنبار شده رو سر داشته باشیم^__ناشناخته
به هر حال یک روزی میرسه که بیام رسما بگم 'فاطین هستم،دانشجوی ایرانی،ساکنمیلان^^'
ناشناخته
ولی منتخب من تو انتخابات بعدی کسی که تو ستادش کنسرت ابی برپا کنه. ابی واقعیا صدا تصویر نه موزیک ویدیو ، ابی واقعی ،اون دلبر سپید موی خوش صدا♡ناشناخته
خواستم عرض کنم من صرفا فقط یک فاطین نیستم که با کنسرت پازل برنامه های تابستونیم به انتها برسه بلکه تا ساعاتی دیگه عزیمت میکنم به خانه ی دلبرین مادر بزرگ عالم در اردبیل♡_♡KHANOMEX.BLOG.IR
بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و ده بار بیدار شدن رو کاملا یادم رفته بود .صبح که بیدار شدم از ته ته دلم به تمام کسایی کهوقتی صبح
ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
فاطین ایده آل من میز کارش جلوی پنجره است و هر چند ساعت یه بار لیوان بزرگ قهوه شو پر میکنه میزاره کنار دستش،و موهاش مدل لئونیه(به جز چتری البته)ناشناخته
پنجشنبه ها کلن قشنگن حتی اگه مهمون ناخونده و کلی کار تلنبار شده رو سر داشته باشیم^__ناشناخته
به هر حال یک روزی میرسه که بیام رسما بگم 'فاطین هستم،دانشجوی ایرانی،ساکنمیلان^^'
ناشناخته
ولی منتخب من تو انتخابات بعدی کسی که تو ستادش کنسرت ابی برپا کنه. ابی واقعیا صدا تصویر نه موزیک ویدیو ، ابی واقعی ،اون دلبر سپید موی خوش صدا♡ناشناخته
خواستم عرض کنم من صرفا فقط یک فاطین نیستم که با کنسرت پازل برنامه های تابستونیم به انتها برسه بلکه تا ساعاتی دیگه عزیمت میکنم به خانه ی دلبرین مادر بزرگ عالم در اردبیل♡_♡ داوود :: (.♡ناشناخته معلم عربیمون داره پند میده بعد میپرسه بچه ها داوود رو می شناسید؟// یعنی همینجوری خالی خالی میگه داوود ماعم که نمی دونیم داوود کیه میگیم آره کلن جماعت حال نداری ایم بعد میگه خب آره آینده :: (.♡ناشناخته فاکینگ سال گذشته به قدری انرژی از من گرفت که بعد سه ماه هنوز هم خستگی از تنم بیرون نرفته. به مردادی که گذشت فکر میکنم به اینکه مطلقا هیچکس نفهمید اون ماه لعنتی چه برزخی رو زندگی کردم.فکر این قسمت:امتحانات خود را چگونه گذراندید :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب html5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است سلطان گند زدن لحظه آخری :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE واقعا اگه از حسم بخوابم بگم یه همچین چیزی میشه احساس میکنم احمق ترین آدم دنیام ، احساس میکنم واقعا آدم بی لیاقتی هستم. من همه چیز و خراب کردم ، قشنگ ترین دوستی ای که داشتم رو خرابکردم
پاییز واکر :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE والا جان اسنو رو گول زدن مگرنه پاییز از شاه و شب و وایت واکرا وحشتناک تره میگی نه ؟نگاه کن چجوری بچه های مردم پر پر میشن این اگه نسل کشی نیست چیه پس:) هعیی😔 :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE نصف زندگیم فقط به التماس کردن اینو اون گذشت:) چرا اینقدر آدمای گند دماغیهسدین؟؟؟/
KHANOMEX.BLOG.IR
بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و ده بار بیدار شدن رو کاملا یادم رفته بود .صبح که بیدار شدم از ته ته دلم به تمام کسایی کهوقتی صبح
ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
فاطین ایده آل من میز کارش جلوی پنجره است و هر چند ساعت یه بار لیوان بزرگ قهوه شو پر میکنه میزاره کنار دستش،و موهاش مدل لئونیه(به جز چتری البته)ناشناخته
پنجشنبه ها کلن قشنگن حتی اگه مهمون ناخونده و کلی کار تلنبار شده رو سر داشته باشیم^__ناشناخته
به هر حال یک روزی میرسه که بیام رسما بگم 'فاطین هستم،دانشجوی ایرانی،ساکنمیلان^^'
ناشناخته
ولی منتخب من تو انتخابات بعدی کسی که تو ستادش کنسرت ابی برپا کنه. ابی واقعیا صدا تصویر نه موزیک ویدیو ، ابی واقعی ،اون دلبر سپید موی خوش صدا♡ناشناخته
خواستم عرض کنم من صرفا فقط یک فاطین نیستم که با کنسرت پازل برنامه های تابستونیم به انتها برسه بلکه تا ساعاتی دیگه عزیمت میکنم به خانه ی دلبرین مادر بزرگ عالم در اردبیل♡_♡ناشناخته
هیچوقت در جواب این سوال معلم که درس تا اینجا جذاب بوده یا نه؟)به مسخره نگید :"بله اینقدر که این درس جذابه آنتالیا جذاب نیست"چون ممکنه معلم بشنوه و قهوه ایتون کنه ؛نصیحت منو با جان و دل بپذیرید تجربه ی شخصیه:)ناشناخته
واهاییی فقط یه هفته مونده تا یکی از آرزوهام از لیست خط بخوره:"#ذوق_مرگینگ^_^..امروز ظهر مبی میاد خونمون در راستای مسابقه داب اسمش یه گلی به سرمون بگیریم.//-__- آخه دست خودت نیست تو چشمات مهربونه^__^ :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE داغ داغ متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب html5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شماKHANOMEX.BLOG.IR
بهم قرص مسکن و خواب آور دادن و تا صبح تخته گاز خوابیدم واقعیت اینه که حس یه خواب سنگین بدون کابوس و ده بار بیدار شدن رو کاملا یادم رفته بود .صبح که بیدار شدم از ته ته دلم به تمام کسایی کهوقتی صبح
ناشناخته
بعد چهار ماه قرنطینه مامانم تصمیم میگیره منو ببره خونه مامان بزرگم تا بعد یه سال ببینمشناشناخته
فاطین ایده آل من میز کارش جلوی پنجره است و هر چند ساعت یه بار لیوان بزرگ قهوه شو پر میکنه میزاره کنار دستش،و موهاش مدل لئونیه(به جز چتری البته)ناشناخته
پنجشنبه ها کلن قشنگن حتی اگه مهمون ناخونده و کلی کار تلنبار شده رو سر داشته باشیم^__ناشناخته
به هر حال یک روزی میرسه که بیام رسما بگم 'فاطین هستم،دانشجوی ایرانی،ساکنمیلان^^'
ناشناخته
ولی منتخب من تو انتخابات بعدی کسی که تو ستادش کنسرت ابی برپا کنه. ابی واقعیا صدا تصویر نه موزیک ویدیو ، ابی واقعی ،اون دلبر سپید موی خوش صدا♡ناشناخته
خواستم عرض کنم من صرفا فقط یک فاطین نیستم که با کنسرت پازل برنامه های تابستونیم به انتها برسه بلکه تا ساعاتی دیگه عزیمت میکنم به خانه ی دلبرین مادر بزرگ عالم در اردبیل♡_♡ناشناخته
هیچوقت در جواب این سوال معلم که درس تا اینجا جذاب بوده یا نه؟)به مسخره نگید :"بله اینقدر که این درس جذابه آنتالیا جذاب نیست"چون ممکنه معلم بشنوه و قهوه ایتون کنه ؛نصیحت منو با جان و دل بپذیرید تجربه ی شخصیه:)ناشناخته
واهاییی فقط یه هفته مونده تا یکی از آرزوهام از لیست خط بخوره:"#ذوق_مرگینگ^_^..امروز ظهر مبی میاد خونمون در راستای مسابقه داب اسمش یه گلی به سرمون بگیریم.//-__- آخه دست خودت نیست تو چشمات مهربونه^__^ :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE داغ داغ متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب html5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما داوود :: (.♡ناشناخته معلم عربیمون داره پند میده بعد میپرسه بچه ها داوود رو می شناسید؟// یعنی همینجوری خالی خالی میگه داوود ماعم که نمی دونیم داوود کیه میگیم آره کلن جماعت حال نداری ایم بعد میگه خب آره آینده :: (.♡ناشناخته فاکینگ سال گذشته به قدری انرژی از من گرفت که بعد سه ماه هنوز هم خستگی از تنم بیرون نرفته. به مردادی که گذشت فکر میکنم به اینکه مطلقا هیچکس نفهمید اون ماه لعنتی چه برزخی رو زندگی کردم.فکر این قسمت:امتحانات خود را چگونه گذراندید :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب html5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است سلطان گند زدن لحظه آخری :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE واقعا اگه از حسم بخوابم بگم یه همچین چیزی میشه احساس میکنم احمق ترین آدم دنیام ، احساس میکنم واقعا آدم بی لیاقتی هستم. من همه چیز و خراب کردم ، قشنگ ترین دوستی ای که داشتم رو خرابکردم
پاییز واکر :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE والا جان اسنو رو گول زدن مگرنه پاییز از شاه و شب و وایت واکرا وحشتناک تره میگی نه ؟نگاه کن چجوری بچه های مردم پر پر میشن این اگه نسل کشی نیست چیه پس:) هعیی😔 :: (.♡ناشناختهTRANSLATE THIS PAGE نصف زندگیم فقط به التماس کردن اینو اون گذشت:) چرا اینقدر آدمای گند دماغیهسدین؟؟؟/
(.♡ناشناخته (.♡ناشناخته آه زندانی این دام بسی بشنودیم حال مرغی که برسته ست ازین دام بگو دنبال کنندگان ۷۸ نفر این وبلاگ را دنبال کنیدمنوی بلاگ
* خانه
* درباره من
* سرآغاز
خلاصه آمار
بازدیدکنندههای امروز۲۶ میانگین نمایش در روز۹۸ مجموع مطالب۴۰۷ مجموع نظرات۷۱۹ تعداد دنبالکنندگان۷۸ عمر سایت۸۵۰ روز حاضرین در سایت۳بایگانی
* مهر ۱۳۹۸ (۶) * شهریور ۱۳۹۸ (۱۰) * مرداد ۱۳۹۸ (۱۵) * تیر ۱۳۹۸ (۱۶) * خرداد ۱۳۹۸ (۸) * ارديبهشت ۱۳۹۸ (۱) * فروردين ۱۳۹۸ (۱) * اسفند ۱۳۹۷ (۳) * بهمن ۱۳۹۷ (۶) * دی ۱۳۹۷ (۷) * آذر ۱۳۹۷ (۱۱) * آبان ۱۳۹۷ (۱۰) * مهر ۱۳۹۷ (۱۶) * شهریور ۱۳۹۷ (۲۰) * مرداد ۱۳۹۷ (۱۸) * تیر ۱۳۹۷ (۱۵) * خرداد ۱۳۹۷ (۱۸) * ارديبهشت ۱۳۹۷ (۱۴) * فروردين ۱۳۹۷ (۶) * اسفند ۱۳۹۶ (۱۸) * بهمن ۱۳۹۶ (۲۹) * دی ۱۳۹۶ (۱۹) * آذر ۱۳۹۶ (۱۶) * آبان ۱۳۹۶ (۱۹) * مهر ۱۳۹۶ (۲۴) * شهریور ۱۳۹۶ (۳۴) * مرداد ۱۳۹۶ (۱۹) * تیر ۱۳۹۶ (۲۳) * خرداد ۱۳۹۶ (۵) آره چون فردا بازم بنجشنبه است و من ناراحت و کلافه و خوشحال و همه چی ام!!!! خطاب به اون دونفری که الان دیدم تو وبهستن
برای چی داری اینجا چرخ میخوری رفیق؟۰ نظر
۱
۰ ۱۷ مهر
۹۸ ، ۲۳:۰۳
فاطین :)
چرا کار دنیا برعکسه؟ پنجشنبه کلاسمو پیچوندم نرفتم شب اینقدر بد خوابیدم،صبح اینقدر کسل و بی حال بودم هیچکاری نکردم به هیچی نرسیدم و فقط دور سر خودم چرخ خوردم حتی ظهر با مامانم رفتیم پیتزایی پچگیام ولی دیگه کیفیت سابقو نداشت:/مهم نیست
جاش امروز که رفتم کلاس،اینقدررر اونجا بهم خوش گذشت بعد اومدم خونه هم وقت کردم غذای مورد علاقمو درست کنم هم حموم برم هم به یه بخش خیلی خیلی قابل توجهی از کارام برسم تازه ساعت بیست دقیقه به نهه و یعنی هنوز چند ساعت دیگه ام وقت هست*____* و خب الان فک میکنم که پشیمونم پنجشنبمو پیچوندم-____-...
پسر خالم یه دو سه روز داره میاد خونمون و ببینید کدوم سودجویی قراره با کتابای ریاضی و هندسه اش سرش خراب شه،احسنتنامبرده!!!!
۰ نظر
۰
۰ ۱۲ مهر
۹۸ ، ۲۰:۴۳
فاطین :)
YARIN MATEMATIK YOK^^ نامبرده بعد دوماه قراره فردا صبح بخوابه و میخواد بر طبل شادانه بکوبه:/ بعله فردا کلاس هندسه و ریاضیم رو قراره بپیچونم و خب والدینمم ذره ای خبر ندارن فردا کوییز ریاضی دارم!!!! در واقع من برنامه ریزی خیلی خوبی داشتم منتها دیروز یه اتفاقات پیش بینی نشده افتاد و از ساعت سه ظهر تا یازده شب من کلن سوخت شد!!شما میدونید این ساعت واسه یه بچه که هم باید به کارای عملی تئوری مدرسش برسه هم برا کنکورش بخونه چقدررر مهم و با ارزشه؟؟ آره خلاصه نتونستم خودمو تا کوییز ریاضی برسونم و واقعا توانایی یه بار دیگه جواب پس دادن ندارم-_- درضمن واقعا بعد دو ماه نیاز به استراحت و خوابم دارم۰ نظر
۱
۰ ۱۰ مهر
۹۸ ، ۲۲:۵۳
فاطین :)
اسطوره
مرضیه میگه:کامبیز چوبشو گرفته دستش بعد میگه استرس نداشته باشید و این بهترین تعبیری بود که میشد از کامبیز روانی کرد فک کن زنه اومده میگه من فلان سال یه بچه هه رو اخراج کردم بعد دو دقیقه بعد من اخراجش نکردم خودش اخراج شد بچه ها نمیتونید پارچه تیکه ای استفاده کنید،بچه ها پارچه تیکه ای استفاده کنید من گروهتون کردم که به هم کمک کنید ولی وای به حالتون اگه ببینم دارید به هم کمکمیکنید
من تکلیف خونه نمیدم ولی اگه کسی تکلیف خونشو انجام نده دهنش سرویسه:/ اینا فقط گوشه ای از بیانات اون اسطورهاست:(
...
منو تو سامانه ثبت نکرده بودن منم وقتی دیدم کارنامه ام نیست واسه خودم شیلنگ تخته می نداختم تا اینکه قضیه لو رفت و خلاصه خانواده وارد مذاکره شدن و مشکلرو حل کردن
و وقتی کارنامم رو دیدم در کمال تعجب دیدم مجموعم شده شصت درصد،در حالی که داشتم دعا میکردم کمتر از چهل نباشم:/۰ نظر
۰
۰ ۰۶ مهر
۹۸ ، ۱۶:۵۸
فاطین :)
FACKING CUMARTESI
ولی معلم هندسمون یه حرف جالب میزنه میگه غرور بده ولی سر آزمون مغرورباشید!!
یعنی اینقدر به خودتون اعتماد داشته باشید که اگه دیدید یه سوال رو نمیتونید حل کنید بدونید بقیه ام نمیتونن پس ناامید نشید:/
حالا من میخوام مغرور باشم و بگم اگه من درصد امروزم میشه ده پس درصد بقیه اممیشه ده
هرچند هنوز یه چهار ساعت دیگه باید سر خودمو گرم کنم تا نتایج سومین شاهکارقرنم بیاد:/
میدونم از آزمون اول پیشرفت کردم ولی متاسفانه پیشرفت داره میلی متری صورت میگیره منم که منتظر دپرس شدن دیگه چه جرقه ای بهتر از این؟؟:(۰ نظر
۱ ۰
۰۵ مهر ۹۸ ، ۱۹:۳۴فاطین :)
به قول هاجر دومین آخر مهر:||||| خب دیگه من از مدرسه رفتن خسته شدم وقتشه تابستون شه:/۱ نظر
۲
۰ ۰۲ مهر
۹۸ ، ۱۹:۵۳
فاطین :)
آخرین اول مهر خیلی خب یکسال پیش رو یعنی از اول مهر فردا تا سی و یک شهریور سال دیگه قراره خیلی اتفاقای بزرگی بیوفته قاعدتا از اینکه فردا اول مهره خوشحال نیستم ولی روند شروع تغیرات از فردا وارد مرحله مهمی میشه و من خوشحالم تازه فردا آخرین اول مهر نکبت بارمه:)۲ نظر
۱
۰ ۳۱
شهریور ۹۸ ، ۲۱:۱۰فاطین :)
بعد از قرن ها قر و قاطی داریم:/ مامانم خیلی لوازم تحریر جینگولی پینگولی دوست داره برعکس من که فکر میکنم چرا آدم باید بخاطر مصرف گرایی خودش یه عالمه خودکار رنگی بگیره و یه عالمه پلاستیک وارد محیط زیست کنه که چی بشه؟نوشته هاش رنگی بشه وات د....!! ولی خب دیدگاه مامانم اینه که ما بچگیمون به جز جنگ هیچی نداشتیم..:( حالا به مناسبت تولد مامانم ، کلاس زبانش رو بهونه کردم و براش دفتر خودکار فانتزی که نه،خیلی خیلی فانتزی گرفتم میدونم خوشحال میشه ولی نمیدونم کار خوبی کردم یا بهتر بود یه هدیه دیگهبخرم:/
لازم به ذکر مادر نامبرده همین چند وقت پیش یه خط کش چوبی که روش نقاشی جغد داره خریده بود دیگه این خطکش رو تا اردبیلم برد که به همه نشونش بده اینم نگم که خطکشش رو از من بیشتر دوستداره:دی)
شت
همین الان یادم افتاد دلش ازین مدادا که سرش عروسک اینا داره میخواست چرا اینقدر دیر یادم افتاد-________-.
خیابون محترم شریعتی میدونه جمعه صبح ها که سگ توش پر نمیزنه چقدر زیباست؟.
خب امروز با یکی از همکلاسیام هم مسیر شدم و به یک عالمه از سوالاش هول محور طراحی دوخت،هنرستان،دانشگاه فنی حرفه ای،اینکه آیا هنریا درس میخونن یا تنبلن جواب دادم و خب یکم خوشحالم که حداقل ذهنیت یک نفر یه مقدار بهتر شد اونم از رو تجربه پارسالش بهم گفت مدرسه که شروع بشه اوضاع سخت میشه ولی غیر قابل کنترل نیست بعد یکم راهکار برای مدیریت و اینا داد و خب راستش تصورم رو از غول هشت ماه رو به رو خیلی بهتر کرد:)..
تنها رفتم باغ کتاب، از دو تا آدم غریبه کمک گرفتم و با یه آدم غریبه همراه شدم تا برسونمش به آدرسی که میخواد(شما که منو تو دنیای واقعی نمیشناسید ولی مامانم اگه بشنوه بچه سوپر خجالتی و درونگراش یه همچین کاری کرده سه تا شاخ درمیاره:دی) و خب بعدش رفتم کلانا که ناهار بگیرم و چون خیلی دیر شده بود تقریبا قفسش خالی بود منم که برای ساندویج پستو و موزارلا اومده بودم یهو دیدم تو قفسه فقط دو تا هست جلوی قفسه ام کلی آدم حالا اینا هی برشون میداشتن هی میزاشتن سر جاش یعنی من مردمو زنده شدم تا نوبتم بشه و ساندویچی که از صبح بخاطرش خودمو تا باغ کتاب کشوندم رو ور دارم. واقعا چرا یه کلانا دم خونه ما یا حومه اش یا دم موسسه یا حومه موسسه نیست؟ اینا اگه کار دشمن نیست کار کیه؟.
پنجشنبه اون یه ساعت آنتراک بین دو تا کلاسمون با دو تا از 'دوست همکلاسیام' ناهارامون رو زدیم زیر بغلمون رفتیم کافه رستوران بالای موسسه بعد یه غذا سفارش دادیم نشستیم هم ناهار خودمونو خوردیم هم اون غذاهه رو:|.
پایین میخواستیم بیایم از کلاس یکی از بچه ها گفت این آسانسوره خراب منم به اون دو تا دوستام گفتم اشکال نداره بچه ها جاش اینکه سه نفری تو آسانسور گیر بیوفتیم خیلی بیشتر خوش میگذره تا تنها باشیم و خب با همین منطق سوار آسانسور شدیم و سالمم بود حالا فک کن آسانسور خالی اون بالا این همه آدم منتظرهم فقط بخاطر توهم یه نفر سوار نمی شدن:/.
امروز استادمون یه سوال از درس جدید حل کرد بعد گفت بچه ها یه مثالم خودتون بزنید حل کنیم دیگه پسره دهنشو وا کرد هر مزخرفی تو ذهنش بود گفت یه جا استاده ترکید از خنده بعد پسره همینطوری سخت و سخت تر میگفت دو تا مجهول می داد استاد برگشت گفت من با دو تا مجهول یادتون ندادم اینم گفت خب باشه پس فلان عدد رو بنویسید استادم گفت ببین فلان عدد اصلن جزو عددای مجازی نیست که میتونیم استفادهکنیم
اینم گفت:خب مهم اینه که نتونیم حل کنیمدیگه:/
خلاصه با دهن سرویسی کل کلاس اون سوالهرو حل کردن
استاد گفت خب یه سوال دیگه ام بگید همه با هم رو به همکلاسی مذکور:تو دیییگهساکت باش:|
استاد:نه بچه ها بزارید بگه خب البته معلومه استاد و اون همکلاسی جفتشون خوششون میومد چون جفتشون میشستن یه گوشه حل کردن بقیه رو نگاه میکردن.۰ نظر
۰
۰ ۲۹
شهریور ۹۸ ، ۲۰:۰۸فاطین :)
عنوانم ندارم اه:( سال پیش که نه حتی اگه همین چهار ماه پیش به من میگفتی چهار ماه بعد مشغول چه کاری ای میگفتم خواب تموم شد صب بخیر!!! ولی خب همه چیز خیلی یهویی شد و فک کنم اسمشو میتونیم بزاریم یهویی خوب!! امروز موقع ناهار به دوستام گفتم هفته ی بعد من در حالی میام سر کلاس میشینم که تیر خوردم و خب اون مدرسه ندار های عوضی خندیدن.هشتگ کثافطای مرض الان نمیخوام از تندباد دهن سرویسی ای که در طی هشت ماه آینده قراره بر من روا داشته بشه حرف بزنم ذاتا مهم هم نیست چون تموم میشه اینم:/ اصلن نمیدونم من چرا میخوام این مزخرفاتو پست کنم ،ای بابا از دست من:/۰ نظر
۱
۰ ۲۸
شهریور ۹۸ ، ۲۲:۴۶فاطین :)
روزایی که این حیاط به خودش دیده زمستون نود و یک وقتی تو میلیون ها خونه آپارتمانی یک شکل دنبال خونه جدید بودیم من عاشق اینجا شدم بخاطر حیاط بزرگش!! اینجا رو گرفتیم نهایتا خونه جدیدمون یه ساختمون خیلی بزرگ بود و طبیعتا خیلی بیشتر از تعداد معمول همسایه داشت بهار نود و دو با اولین همسایه دوست شدیم یه خانوم خارجی که با شوهر ایرانیش و سه تا دخترش پونزده سالی می شد ایران زندگیمیکردن.
اون سه تا خواهر کمکم کردن ترسم از آببریزه
روزی که خواهر دوم منو پرت کرد تو آب ، من با لذت شیرجه زدن آشنا شدم این آب دوستی و نترسیدن از عمق و عشق پریدن از ارتفاع تو آب رو مدیوناونام
منو با غذاهای کشور مادرشون آشنا کردن البته خواهر کوچیکتر چون یه سال اینطورا با من اختلاف داشت خب طبیعتا خیلی صمیمی تر بودیم و بیشتر با هم آتیش میسوزوندیم کم کم آدمای جدید اومدن دوستیامون بیشتر شد و اکیپمون بزرگ تر عصرای تابستون و زمستون همه همسایه ها همه در و پنجره ها رو میبستن تا شاید یکم بتونن از صدای بازی ما تو حیاط در امانباشن
همون روزا امیر 'زامبی بازی'رو اختراع کرد و خب سر وحشی بازیای اون بازی روزی نبود که ما خاکی برنگردیم خونه البته در کل روزی چند بار با همین امیر مو فرفریمون که هیچ کم از پلنگ مازندران نداشت کف حیاط خاکی کشتی میگرفتیم و خب عمیقا با مفهوم خاکی شدن هیچ مشکلینداشتیم
حتی من یادمه یه لباس مشکی داشتم که برا بازی میپوشیدمش این اینقدر خاکی شده بود که هرچقدرم میتکوندی و میشستیش و اینا باز یه جاش خاکی باقی میموند البته که عمیقا قهر و آشتیای مسخره ام داشتیم ولی باز هرچی بود خوش میگذشت اینقدر با هم بودنو دوست داشتیم که شما فکر کن تو سیاهه زمستون از لرز سرما شده یه پتو مسافرتی ام مینداختیم سرمون باز از اون زمان باهم بودن و البته زامبی بازی نمیگذشتیم. روزی چند با از سوپری محل خرید میکردیم اینقدر ما خرید کردیم که پسره تو چند ماه گوشی نوکیاش رو به آیفون تغیر داد. یه بازی داشتیم دخترا میرفتن زیر میز پینگ پونگ و پسرا باید میکشیدنشون بیرون(بعله وحشی و فانتزی بودن رو با ما تجربه کنید قشنگ)یعنی بیین سر این بازی شده عین سوسک دمپایی خورده رو زمین میموندی نباید دست از مقاومت ورمیداشتی حتی چند بار سرش مجروح دادیم ولی خب دست از راه بازی محبوبمون نکشیدیم. یعنی واقعا مجروح میدادیم سر بازیمون ولی با همون سیس 'اصلنم درد نداشت'ادامهمیدادیم
یه بار من یادم سر یه بازی ای دستم کشیده شد به یه دستگاهی که تو حیاط بود بعد از بند اول انگشتام تا مچم یه خط صاف برید ببین دست من تا آرنج خونی و قرمز نگهبان و همسایه هایی که اون لحظه حظور داشتن در حال سکته کردن بعد منو بچه ها عین خر داشتیم میخندیدیم:| یه کارت بازی داشتیم اسمش ستاره لارا بود یعنی این بازی برامون از تمام بازیای کازینو باحال تر و جدی تر بود اینقدرم حال میداد آب بازی کردنمون ،از دیوار بالا رفتن برا اوردن توپمون از ساختمون بغلی اینکه یه لحظه غافل میشدی میدیدی یه نفر شیلنگ برداشته گرفته رو هفت هشتای بقیمون درد و دل کردنمون ،فیلم ترسناک دیدنمون،کراش زدن و آمار دراوردن و جاسوسیایی که میکردیم وای یه بار تو سال اجتماعات با آهنگ مازیار فلاحی گریه کردیم بدون اینکه هیچ مرضیمون باشه:/ خیلی احمق بودیم خیلی ز غوغای جهان فارغ بودیم و من از ته ته دلم دلم برای اون حجم خریت اون موقع تنگ شده دلم برای تمام چیزاش حتی قهر کردناش دعواهاش ام تنگ شده دلم میخواد یه بار دیگه تابستون نود و چهار شه همون موقع که نه صب از خونه هامون میرفتیم بیرون و تا نه شب باهمبودیم
دلم میخواد بچه ها یه بار دیگه گربه همسایه رو بغل کنن بدوعن دنبالم منم از ترس آسانسور رو نبینم و تمام پله ها رو دو تا سه تا تا خونمون برم. دلم برا اون روزی که از مدرسه اومدم و یه گربه دم خونمون نشسته بود و من از اون دست کوچه داشتم با گربه هه حرف میزدم و یه بیست دقیقه بعد امیر و سحر وسام سر رسیدن جلو گربه هه وایستادن تا من عین یه پرنسس از جلوش رد شم تنگ شده:) میدونی همه چیز خیلی زود گذشته این یکی دو سال آخر دیگه بزرگ شدیم چهارتامون از این ساختمون رفتن یکیمون مهاجرت کرد دوتامون درگیر درس و کنکور شدن و اینطوری از هم دور شدیم و چی شد یاد اینا افتادم از جلو بالکن رد شدم و صدای بچه های تو حیاط رو شنیدم و دیدم هیچکدوم رو نمیشناسم و خب احتمالا اینا نسل جدیدی ان که قراره تو این حیاط خاطره بسازن یعنی اونا متوجه عن که بهترین روزایی عه که میتونن داشته باشن؟ یا اصلن به اونا اونقدر خوش میگذره که بهما میگذشت؟
اندازه ما اونقدر دیونه هستن یا نه براشون مهمه که زخمی نشن خاکی نشن لباساشون پاره نشده یا زمین نخورن؟...
پ.ن: اون خانوم خارجی و خانوادش چهار سال پیش از این ساختمون رفتن و به طرز عجیبی ارتباطمون باهاشون قطع شد تا اینکه مامانم خیلی اتفاقی یکی از خواهرارو میبینه ازش شماره میگیره و این ارتباط دوباره برقرار میشه سه ما پیش که برای کلاس زبان میرفتیم پیش مامانشون یهو دیدم تو موسسه یه دختری همینطوری رو صندلی خوابیده مامانش صداش میکنه و یهو میبینم که بعله همون خواهر کوچیکه دوست صمیمی منه نمیدونم چجوری ولی در کسری از ثانیه صندلیارو کنار میزنیم و همدیگرو عین دو تا خواهر که چهارسال هم دیگه رو ندیدن بقل میکنیم ازون بقلای بعد دوری که فقط بعدش میتونی بگی آخیش..♡۱ نظر
۱
۰ ۲۶
شهریور ۹۸ ، ۲۱:۴۲فاطین :)
قدیمی ترین مطالب مطالب قدیمی تر آخرین مطالب * آره چون فردا بازم بنجشنبه است و من ناراحت و کلافه و خوشحال و همه چی ام!!!! * چرا کار دنیا برعکسه؟ * Yarın matematık yok^^* اسطوره
* Facking cumartesi
* به قول هاجر دومین آخر مهر:||||| * آخرین اول مهر * بعد از قرن ها قر و قاطی داریم:/ * عنوانم ندارم اه:( * روزایی که این حیاط به خودش دیده طراحی شده توسط رضاDetails
Copyright © 2024 ArchiveBay.com. All rights reserved. Terms of Use | Privacy Policy | DMCA | 2021 | Feedback | Advertising | RSS 2.0