Are you over 18 and want to see adult content?
More Annotations
A complete backup of ami.withgoogle.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of realestateskiptrace.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of costcohomefinance.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of warriorforum.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of blowupmagazine.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of dvmphotography.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of tennischanneleverywhere.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of precious-metal-services.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of multfilm-masha.ru
Are you over 18 and want to see adult content?
Favourite Annotations
A complete backup of https://sugarbutch.net
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://receptional.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://listentoyourmothershow.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://doithuong247.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://cbsprk.ru
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://stablelegal.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://safesleevecases.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://decathlon.ro
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://baby-g.com
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://acmrs.org
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://imperialstore.net
Are you over 18 and want to see adult content?
A complete backup of https://gunmagwarehouse.com
Are you over 18 and want to see adult content?
Text
}
خودت باش رفیق! خانه درباره ی هوپ... تماس باهوپ...
یارهای مهربانم ؛) __ ۱ فروردين ۹۹ __ ۲۲:۱۰ ٨ لبخندِ ٩٨ی :-) اگه بخوام از ٩٨ بگم در بُعد زندگی شخصی و کشوری اصلا دوستش نداشتم، چون برام پر بود از احساس ناامیدی و ناراحتی و سردرگمی. جوری که عقاید و مواضعم تا حد زیادی دچار تغییر شد. سالی که انقدر اذیت شدم تا دوباره نیاز به صحبت با روان شناس رو احساس کردم. ولی از نظر شغلی، با اینکه استرس و حجم کارم نسبت به زمان طرحم خیلی بیشتر و متفاوت شد، خداروشکر سال خوبی بود. پر بود از تجربه های جدید و باز هم بهم ثابت شد که چقدر شغلم رو دوست دارم. ازم دعوت کردن توی بازی وبلاگی "هشت لبخند نود هشتی " شرکت کنم و از لحظاتی بنویسم که توی این سال پرُ درد، تونستن لبخند به لبمبیارن.
١- دیدن شارمین جان امیریان و مانته نیای عزیزم برای اولین بار، جزو روزهای ناب بود. پیاده روی دو ساعته با یانوشکا و غیبت تمام اساتیدمون هم خیلی حال داد! ٢- وسط ماه رمضون و ماه آخر طرحم بود که سفر ١٢ ساعته ای به یکی از شهرهای اطراف شهر طرحی با یه دوست عزیز داشتم که حالمرو عوض کرد.
٣- وقتی که تمام امضاهای برگه ترخیص طرحم رو گرفتم و فرار کردم و برگشتم به شهرخودم.
٤- رفیق صمیمیم ازدواج کرد و تمام روزهای خواستگاری و ازدواج و جشنش خیلی حال خوبی داشتم. ٥- بهبود پدرجانم و ترخیصش از بیمارستان، بعد از بیماری سختی که از استرس روح و روانمون رو بهم ریخت. ٦- تصمیم به سفر یهویی ٢٤ ساعته و یه روز عالی با دوستای تهرانیم که آخر به تئاتر خوبی ختم شد. ٧-اون دفعاتی که کانال mb2 مولر بالا و رادیکس مولر پایین راحت پیدا شدن و دیدن گرافی نهایی آپچوریشن/ وقتی مریضم رفت و با کاسه آش برگشت و گفت خسته این آش رو بخورین! / وقتی که چند نفر از شهر طرحی محل کار جدیدم رو پیدا کردن و پیشم اومدنو ...
٨- ریسکی که اون شب سرد، سه نفره توی کوه کردیم و از گروه پسرهای غریبه کمک خواستیم برای آتش روشن کردن و حضور درجمعشون.
و ...
+ از هر کسی که از این بازی خوشش اومد، دعوت به شرکت می کنم. :-) هوپ ... ۰ نظر__ ۸
__ ۲۸ اسفند ۹۸ __ ۱۴:۵۵ چه میکنی که دلت از جفا نمیگیرد؟ وقتی اولین بار به شهر طرحی رفتم، با مامان و بابا بودم. مسئول پانسیون، من و مادرجان شکوهم رو برد تا بهمون اون پانسیون قدیمی و کثیف رو نشون بده. من مجبور بودم دوباره به شبکه بهداشت برگردم و کارهای پذیرش و آموزشم رو انجام بدم. مامان موند برای تمیزکاری و لیست خریدی به بابا داد. پدرجان هم درادامهی
تکمیل
جهیزیه ی طرحانهام، برای کف اتاقم که موکتش از کثیفی تیره شده بود و قول داده بودن عوض کنن (ولی نکردن)، فرش ساده ی گلیمطوری خرید. دوستش داشتم. سبک بود. توی اسبابکشی به پانسیونهای مختلف، چندین بار جمع و پهنش کردم و حواسم به تمیزیش بود؛ حتی بچههای همخونه از حساسیتم نسبت به فرش خبردار بودن و با دمپاییهایی که روی موکت کثیف راه میرفتن، روی فرش نمیومدن! بعد از اتمام اون دوره، لولهاش کردم و به خونهبرگشتیم.
چند روز پیش بعد از بیدار شدن، مادرجان شکوه رو توی حیاط گیر انداختم در حالی که داشت فرشم رو میشست. گفت: مشکلی نداری توی آشپزخونه بندازمش؟ هوپ کوچولوی حسودِ درونم رو خفه کردم و گفتم: نه بابا. امروز وقتی رفتم صبحانه بخورم، فرش بهم سلام کرد. غر زدم: بدجا انداختیشمامان.
و بعد جوری جا به جاش کردم که دقیقا میز ناهارخوری وسطش قرار بگیره. الان که داشتم ظرف های ناهار رو میشستم، چشمم به فرورفتگی ناشی از پایهی تختم افتاد. دلمالش گرفتم. نه برای فرشم. نه. به این فکر کردم یک سال و نیم پایهی تختم روی فرش بود و جاش هنوز باقی مونده و شاید هیچ وقت پاک نشه. پس چطور بعضی ها انقدر راحت اثری رو که ما روی دلشون، روحشون، زندگیشون گذاشتیم پاک میکنن و انگار نه انگار؟هوم؟!
* شاعر عنوان رو نتونستم پیدا کنم میسپارم به شما. هوپ ... ۲۳ نظر__ ۲۱
__ ۲۷ اسفند ۹۸ __ ۱۴:۴۶ اینجا همه چی درهمه! (١١) یکی بیاد به من بگه تا وقتی این قرنطینه تموم بشه، چطوری ذوقم رو خالی کنم با این گیوه های قشنگم که نمی تونم بپوشم برمبیرون؟
آیا باید مثل بچه ها تو خونه بپوشم و قِر بدم و منتظر لحظه ی تحویل سال بمونم، بعد با کفشام( ببخشین گیوه هام) بشینم سر سفره هفت سین؟! کرونای خر برو دیگه... اح پ.ن١: دقت کردین کلا لنگه به لنگه پسندم؟! اون از جورابام این از این! پ.ن٢: یه سوال دیگه! چرا منی که هیچ جایی قرار نیست برم و بَست نشستم توی خونه، وقتی مادرجان شکوهم داشت ابروهاش رو رنگ می کرد، پریدم و گفتم: منم میقام، منممیقام؟! :-/
پ.ن٣: وان مور کوسشن! چرا بیمه ها انقدر گرون شده؟! می خواستم تمدید نکنم بیمه ماشینو با این توجیه که تا دو ماه دیگه نمی رم از خونه بیرون. بعد گفتم اگه کار اضطراری پیش اومد و سوارش شدم و خدای ناکرده تصادف کردم، چی؟ پ.ن٤: بیشتر از یک ساله اینطوری درهم برهم ننوشته بودم. پ.ن آخر: هموطن تو رو به ارواح خاک عزیزانت، بشین تو خونه. :-/ هوپ ... ۲۰ نظر__ ۱۵
__ ۲۲ اسفند ۹۸ __ ۲۲:۵۹ این روزهام می گذره این دردا فروکش می کنن/ الانم خوبم چشام الکی شلوغش میکنن مثل دیوونه های احساساتی وقتی استوری و پست های دوستای پزشکم رو می بینم، می زنم زیر گریه و میرم بهشون التماس می کنم اول از همه مراقب خودشون باشن. از تک تکشون قول می گیرم بعد از تموم شدن این بحران، همو ببینیم. یک نفرشون گفت: این بحران کی تموم میشه؟ بعد از اتمامش کی زنده است کیمرده؟
اون یکی دوستم پیام داده و از دندون شکسته و آبسه ناله می کنه. عکس دهانش رو دیدم و توصیه های لازم رو کردم و بهش گفتم اگه اوضاع آبسه ات بدتر شد برو فلان جا، دندونپزشک آنکال داره. میگه از دردش کلافه هم بشم از خونه بیرون نمیرم؛ اگه مریض بشم بمیرم، بچه ام بی مادر میشه و من دوباره اشکم سرازیر میشه و سعی می کنم آرومش کنم و می گم نهایتا اگه دندونت کشیدنی بشه جاشو با ایمپلنتپر می کنی.
بعد از سه هفته قرنطینه محض، برای کار اورژانسیِ یه مریض نوجوان رفتم و با ماسک ffp2 و عینک و شیلد محافظ و آستین یک بار مصرف کارش رو انجام دادم و گفتم بقیه اش بمونه واسه بعد از حل این وضع. پدرش گفت: کی؟ اول اردیبهشت؟ گفتم: معلوم نیست. به محض رسیدن تو خونه ماشین رو ضدعفونی کردم و لباس هام رو هم شستم. با این همه رعایت باز هم از دیروز از اعضای خانواده دوری می کنم و همش این سوال تو مغزم خاموش روشن میشه که اگر پرستار و پزشک بودم، اونقدر از خود گذشته بودم کهبرم سرکار؟
بعد موندم چطور یک سری هنوز جدی نگرفتن؟ چطور اون خانم می خواست بچه اش رو ببره کربلا و وقتی بهش اعتراض کردم گفت: خانم دکتر خدا اگه نخواد برگی از درخت نمی افته، شما فعلا دارو بنویس اگه دندونش درد گرفت بهش بدم! چطور هنوز تو خیابون ها مردی رو می بینم که دست هاش پر خریده و بچه اش رو به دنبالش می کشه و هیچ کدوم ماسک و دستکش ندارن. از طرفی کارگرهای روزمزد سر میدون ها هم دلم رو یه طور دیگه فشرده می کنن که نمی تونن بمونن توی خونه. هر کار کنیم. هر چقدر حواسمون رو پرت کنیم به کتاب و فیلم و آشپزی و ویدئوکال های فامیلی. حال دلمون خوب نیست آقای خدا. استرس داریم. نمی دونیم چی میشه؟ کی تموم میشه؟ خدایا! التماست می کنم خودت تمومش کن.*عنوان درد
از سارن
هوپ ... ۴۱ نظر__ ۱۶
__ ۲۲ اسفند ۹۸ __ ۱۲:۴۴ نامه ای برای مانیکا گِلِر... هشدار: خطر اسپویل سریال فرندز، اونایی که ندیدن و قصد دیدنش رو دارن، تا کلمه "بی خیال" بیشتر نخونن!مانیکا
ی
عزیزم سلام، هوپ هستم از دیار بلاگستان از سرزمین ایران. مطمئنم اسم کشور ما رو شنیدی ولی شاید هم مثل اغلب مردم کشورت ایران و عراق رو یک جا بدونی و فقط تصورت این باشه که همیشه اینجا جنگه و جای امنی برای زندگی نیست. شاید تو ندونی ایران کجاست ولی برادر همه چیزدانت راس مسلما می دونه، راستی بالاخره کسی برنده بازی نوشتن ایالت های مختلف آمریکا شد؟ شاید اگر ٦ ماه پیش این چالش نامه نویسی برگزار می شد، انقدر ناله طور آغازش نمی کردم و می گفتم خداروشکر که هر چی نداریم، لااقل امنیته هست. ولی الان نه امنیت جسمی داریم مانیکا و نه امنیت روانی و نه هیچ چیز دیگه. بی خیال. احتمالا الان هم شما از این پاندمی (همه گیری) ترسیدین و کم کم خودتون رو توی خونه حبس می کنین. من اگر جای تو بودم تلفنم رو برمی داشتم و یه زنگ خونه ریچل اینا می زدم و می گفتم دست راس و اِما را بگیره و بیاد خونه تون. بعد به فیبی زنگ می زدم و می خواستم اون ها هم چمدونشون رو پر کنن و بیان. جویی هم که تو خونه ی گوشه حیاطشه. راستی جویی هنوز تنهاست و سر عقل نیومده؟ به خدا که قرنطینه این مدلی خیلیییی هم خوش می گذره. فکرش رو بکن کلی مهمون. کلی کار. آشپزی، تمیزکاری. می تونی چندلر رو مامور کنی که باغچه رو بیل بزنه، راس گل بکاره و جویی آب بده. فیبی رو می فرستی آشپزخونه که اون بیسکویت های درجه یکش رو درست کنه و ریچل... نه عزیزم موافقی که ریچل بهتره بشینه و دست به کاری نزنه،هوم؟
دلیل اینکه من تو رو برای نامه نوشتن انتخاب کردم، شباهت زیادیه که حس می کنم بین من و توعه. ذهن کمی تا قسمتی وسواسی و علاقه مند به نظم و ترتیب و سر جای خودشون بودن همه چیز، تلاش اعصاب خردکن برای بهترین بودن، شاید تمایل ذاتی به تسلط بر بقیه! دیگه جونم برات بگه علاقه به آشپزی و شیرینی پزی و میل زیاد به تشکیل خانواده و مادری. آخ مادری... گفتی الان دوقلوها چند ساله شدن؟ تو بهترین مادر سختگیری هستی که من می شناسم. توی جواب نامه ام از بچه هات برام بنویس و بگو هنوزم چندلر مهربون مثل روز اول دوستت داره؟ بین خودمون بمونه عکس های زمان حالت رو که می بینم عصبانی میشم، آخه زن! این همه ژل و بوتاکس واسه چی؟ حیف زیبایی طبیعیتنبود؟
پیشنهاد می کنم واسه اپیزود جدیدی که قراره بسازین یکم حجمشمون رو کمتر کنی. منتظر دیدنش هستم.خداحافظ
هوپ...
+به بهانه ی چالش نامه ای برای ... . مرسی از دعوت بانوچه ی دوست داشتنی. من هم دعوت می کنم از شارمین، مانته نیا، مانا، مهربان، گلسا، آبان، فوریه و هر کسی که دوست دارهبنویسه. :-)
هوپ ... ۱۲ نظر__ ۷
۱ ۲ ۳ . . . ۹۰ ۹۱۹۲ بعدی
به خودت ایمان داشته باش، تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛) دنبال کنندگان +۴۰۰ نفر این وبلاگ را دنبال کنیدخلاصه آمار
مجموع نمایشها ۵۴۷۹۸۹ مجموع بازدیدکنندهها ۲۸۶۷۸۰ مجموع مطالب ۴۵۹ عمر سایت ۱۷۴۰ روز حاضرین در سایت ۷تگ ها
لایه ی درون هوپ و بیماران!طنز درون
طرح نامه
شگفتی های بُرونهوپ درون
علاقه درون
دوست جان
غم درون
لوامه درون
مادر جان
خواهانان
یک روز
خوب
لنز دوربین
یار مهربان
یونی نوشت
خدا
اینجاست
خواهر جان
خانوم
نون
خشم درون
چالش طور
از خوشحالی هاتلنگرانه
ذهن
تراوش
زندگی به سبک بیانپدر جان
نِکات هوپانهبرادر جان
غُر
درون 1 نما
از 30 نما
آخرین مطالب ٨ لبخندِ ٩٨ی :-) چه میکنی که دلت از جفا نمیگیرد؟ اینجا همه چی درهمه! (١١) این روزهام می گذره این دردا فروکش می کنن/ الانم خوبم چشام الکی شلوغش میکنن نامه ای برای مانیکا گِلِر... این صبر که من می کنم افشردن جان است... لب جوی نشین و ... دیدی چی شد؟! + کیک! لطفا آدمای تنبل و شکم گنده نیان تو پیجمن، مرسی!
در ادامه ی راه تغییرات... آرشیو مطالب فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ ) اسفند ۱۳۹۸ ( ۱۳ ) بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۰ ) دی ۱۳۹۸ ( ۹ ) آذر ۱۳۹۸ ( ۱۰ ) آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ ) مهر ۱۳۹۸ ( ۴ ) شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ ) مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۱ ) تیر ۱۳۹۸ ( ۷ ) خرداد ۱۳۹۸ ( ۸ ) ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۷ ) فروردين ۱۳۹۸ ( ۶ ) اسفند ۱۳۹۷ ( ۵ ) بهمن ۱۳۹۷ ( ۶ ) دی ۱۳۹۷ ( ۴ ) آذر ۱۳۹۷ ( ۸ ) آبان ۱۳۹۷ ( ۴ ) مهر ۱۳۹۷ ( ۶ ) شهریور ۱۳۹۷ ( ۶ ) مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ ) تیر ۱۳۹۷ ( ۹ ) خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۱ ) ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۰ ) فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ ) اسفند ۱۳۹۶ ( ۹ ) بهمن ۱۳۹۶ ( ۹ ) دی ۱۳۹۶ ( ۱۲ ) آذر ۱۳۹۶ ( ۷ ) آبان ۱۳۹۶ ( ۱۲ ) مهر ۱۳۹۶ ( ۱۰ ) شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ ) مرداد ۱۳۹۶ ( ۷ ) تیر ۱۳۹۶ ( ۱۱ ) خرداد ۱۳۹۶ ( ۸ ) ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۷ ) فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ ) اسفند ۱۳۹۵ ( ۱۰ ) بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۱ ) دی ۱۳۹۵ ( ۱۱ ) آذر ۱۳۹۵ ( ۱۳ ) آبان ۱۳۹۵ ( ۱۵ ) مهر ۱۳۹۵ ( ۱۱ ) شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۲ ) مرداد ۱۳۹۵ ( ۷ ) تیر ۱۳۹۵ ( ۱۵ ) خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۳ ) ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۴ ) فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۰ ) اسفند ۱۳۹۴ ( ۴ ) بهمن ۱۳۹۴ ( ۵ ) دی ۱۳۹۴ ( ۵ )پیوند ها
نیکولا
بوی پوست گردو خرمالوی سیاه دل نوشته های مهربانو مرد بارانی سر به هوا یک دانشجوی پزشکی دکتر خاکستریروزگار نو
یادداشت های یک دختر ترشیده پیوند های روزانه جای خالی آدم هامرا ببوس
نیسگیل
ما خسته ها
زنی که چاق است. تله مهرطلبی قرار وبلاگی روزگار دوری دنیای بدون مرزجادوی بغل
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیانDetails
Copyright © 2024 ArchiveBay.com. All rights reserved. Terms of Use | Privacy Policy | DMCA | 2021 | Feedback | Advertising | RSS 2.0